آزمایش !
چهارشنبه سوری!
دیشب چهارشنبه سوری بود رفتم خونه مادربزرگت و وقتی برگشتیم آنقدر دود خوردید که تاصبح سرفه کردم ...
نویسنده :
Ava
10:35
اولین سونو
یه خبر تازه!
دیروز من و پدرت فهمیدیم تو داری میای راستشو بخوای غافلگیر شدیم ! خیلی خوشحالیم! ...
نویسنده :
Ava
23:15
برگشت دوباره
من یه مدتی وبلاک نیومدم تقریبا با تمام مریضی و مشکلاتی که داشتم نی نی دار شدن رو بی خیال شدم دوستای مهربونی حاله منو پرسیدن شرمنده جواب ندادم بعد از مدتها با یه خبر خوب برگشتم و تصمیم دارم وبلاگم رو فعال کنم دوستتون دارم ...
نویسنده :
Ava
22:59
29 اسفند
فرشته من! الان که دارم برات می نویسم. ساعت 4:30 صبح 29 اسفند 89 است. فردا همین موقع صبح سال 90 است و من دو روزه که دوباره مریض شدم الان هم از شدت تب از خواب پریدم حسابی سرما خوردم. باورت میشه منو بابایی فردا هم باید کار کنیم حتی زمان تحویل سال هم سر کار هستیم. بعدش 2 روز استراحت می کنیم دوباره می ریم شیراز اونجا هم باید کار کنیم. این هم از تعطیلات بابایی و مامانی! هوا دیگه روشن شده و من می تونم برج میلاد رو ببینم! یه لیوان شیر گرم کردم و دارم می خورم تا بتونم قرص برای سر درد و تبم بخورم حسابی این آخر سالی بد شانسی آوردم! ...
نویسنده :
Ava
6:23
سال نو
سال نو مبارک! فرشته من، سال دیگه با هم سال نو رو جشن می گیریم! ...
نویسنده :
Ava
13:52